Romans |
|||
یک شنبه 27 اسفند 1391برچسب:, :: 10:20 :: نويسنده : فریبا
گاهے فقط בلتـ میخواهـב زانو هایتــ را تنگــ בر آغــوش بگیرے ...
خيليــ وقتـه كه ديگـه خوشــ نميگذره!!
فقط ميگذره...
یک شنبه 27 اسفند 1391برچسب:, :: 10:15 :: نويسنده : فریبا
هيچ چيزي مراسرشوق نمي اور دهيچ چيزمراسرشوق نمي اورد جزتو .....توهم كه نيستي...
شنبه 26 اسفند 1391برچسب:, :: 19:9 :: نويسنده : ebrahim
تـلــــخ است . . . شنبه 19 اسفند 1391برچسب:, :: 11:25 :: نويسنده : فریبا
مرد من آنچنان در زندگی تکیه گاهم باش که هیچ گاه دلم نلرزد مرد من آنچنان مرا در آغوشت بگیر که باور داشته باشم این فقط برای من است آنچنان به من بنگر که ایمان داشته باشم این نگاه همیشه همراه من است آنچنان مرا بخواه که باور داشته باشم غیر از من دیگری را نمیخواهی
دلم که میگیره از دلت یه گوشه ای کز میکنم مهربونیات یادم میاد دلم میخواد بغض نکنم شاید که تو بدت بیاد همش به تو فکر میکنم یه روز میام بدیدنت دلم می خواد حس بکنم دوباره عطر پیرهنت نکاه کنم به اون چشات بگم هنوز عاشقتم که باز بگی منم هنوز عاشقتم
❤ گاهی باید به دور خودیک دیوار تنهایی کشید ❤ ❤ نه برای اینکه دیگران را از خودت دور کنی ❤ ❤ بلکه برای اینکه ببینی ❤ ❤ برای چه کسانی اهمیت داری...... که این دیوار را بشکنند ❤ شنبه 12 اسفند 1391برچسب:, :: 18:26 :: نويسنده : ebrahim
همیشـــه نمـــے شود خود را زد به بـــے خیـــالـــے و گفــــت : شنبه 12 اسفند 1391برچسب:, :: 18:26 :: نويسنده : ebrahim
❤وقتی قرار شد من بیقرار تو باشم، ناگهان تو تنها قرار زندگی ام شدی!..❤ تَلخــــے ِ اَلكُل و بـِــﮧ جون میخرم فقط بـِخاطرِ اینكـِــﮧ مُوقع ِخوردنَش بـِگم:میزَنَم بـِسَلامَتـــــے ِ كَســـــے كِــــﮧهیچوقت نَفهمید چـِقدردوستـَــــــشْ دارَم.... در پاسخ نامه ام گل یخ دادی هربار مرا وعده دوزخ دادی یک بار برو کلاس خیاطی عشق شاید که خدا کرد و به ما نخ دادی سه شنبه 8 اسفند 1391برچسب:, :: 20:43 :: نويسنده : فریبا
وقتی با منی دنیا همش مال منه. وقتی باشی مواظبم خیالم از همه چیز راحته
اگر میدانستی که چه طعمی دارد خنجر از دست عزیزان خوردن از من خسته نمی پرسیدی که چرا تنهایی
خدایا ما را به راه راست هدایت فرما ، اگر نشد راه راست را به سمت ما کج فرما
سه شنبه 8 اسفند 1391برچسب:, :: 20:33 :: نويسنده : فریبا
شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم.خداحافظ ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادم.خداحافظ ، و این یعنی در اندوه تو می میرم.در این تنهایی مطلق ، که می بندد به زنجیرم.و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد. و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد.چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟ چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟خداحافظ ، تو ای همپای شب های غزل خوانی.خداحافظ ، به پایان آمد این دیدار پنهانی.خداحافظ ، بدون تو گمان کردی که می مانم.خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !!! سه شنبه 8 اسفند 1391برچسب:, :: 20:31 :: نويسنده : فریبا
عاشقت خواهم ماند بی آنکه بدانی دوستت خواهم داشت بی آنکه بگویم درد دل خواهم گفت بی هیچ گمانی گوش خواهم داد بی هیچ سخنی در آغوشت خواهم گریست بی آنکه حس کنی در تو ذوب خواهم شد بی هیچ حراراتی اینگونه شاید احساسم نمیرد زن به شوهرش ميگه : مي خواي دفتره يادداشتت باشم تا هميشه همراهت باشم ؟ مرد جواب میده : عزيزم سر رسيدم باش تا هر سال عوضت کنم !
عشق همچون سکه اي درون قلک است که مي افتد. اگر بخواهي آن را از قلک بيرون بيآوري نياز به شکستن قلبت است
همچون درختي که برگهايش را مي ريزد کلماتم را بر زمين ريختم باشد که انديشه هاي نا گفته ام در سکوت تو بشکفد
دلم تنگ است دلم تنگ است دلم اندازه حجم قفس تنگ است سکوت از کوچه لبريز است صدايم خيس و باراني است نمي دانم چرا در قلب من پاييز طولاني است
آبي تر از آنيم كه بي رنگ بميريم شيشه نبوديم كه با سنگ بميريم تقصير كسي نيست كه اينگونه غريبيم شايد كه خدا خواست كه دلتنگ بميريم
هرگاه دلت هوایم را کرد، به آسمان بنگر و ستارگان را ببین که همچون دل من در هوایت می تپند
لحظه ها گذرا و خاطرات ماندگارند حاضرم تمام هستيم را بدهم تا لحظه ها ماندگار و خاطرات گذرا شوند...
يادت در ذهنم و عشقت در قلبم و عطر مهربانيت در تمام وجودم است عزيزم محبت را در پاکي نگاهت و صداقت را در وجود مهربانت معني کردم وبدان که زيباترين لحظه هايم در کنار تو بودن است
دو شنبه 7 اسفند 1391برچسب:, :: 15:23 :: نويسنده : فریبا
گـآهـــے פـرفـهــآ وزטּ نــבآرنـב
انکه چشمان تو را اینهمه زیبا میکرد کاش از روزازل فکر دل ما میکرد تقدیم به زندگی چهار شنبه 2 اسفند 1391برچسب:, :: 20:49 :: نويسنده : فریبا
پناهم می دهی امشب ؟ میان آب و گل رقصان ، میان خار و گل خندان در آن آغوش نورانی ، پناهم می دهی امشب ؟ دل و دین در کف یغما و من تنها در این هنگام روحانی ، پناهم می دهی امشب ؟
عشق نور است که هرچه را در مسيرش قرار بگيرد - از جمله قلب ها را - از خود روشن مي سازد اگر می خواهی مرا ببینی پلکهایت را روی هم بگذار و چشمانت را ببند... من همانی هستم که هیچ وقت مرا ندیدی.
همیشه برای گلی گلدون باش که اگه به آسمونم رسید یادش نره ریشه اش کجاست .
عشق و دوست داشتن از پي هم مي آيند ، اما هر گز در يک خانه منزل نمي کنند.
چهار شنبه 2 اسفند 1391برچسب:, :: 20:43 :: نويسنده : فریبا
فراموشت نمی کنم آنگاه که برای آخرین بار از من پرسیدی: من و زندگیت یکی را انتخاب کن و من زندگی خود را انتخاب کردم و تو رفتی. بی آنکه بدانی تو تمام زندگیم بودی...
مرا ببوس...
نه یک با رکه هزار بار... بگذار آوازه ی عشق بازیمان چنان درشهر بپیچد که رو سیاه شوند انها که بر سر جدایی مان شرط بسته اند... پ.ن: تقدیم به عشقم...
چهار شنبه 2 اسفند 1391برچسب:, :: 20:39 :: نويسنده : فریبا
صبر کن عشق تو تفسیر شود بعد برو ، یا دل از ماندن تو سیر شود بعد برو ، خواب دیدی که دل دست به دامان تو شد ، تو بمان خواب تو تعبیر شود بعد برو ، لحظه ای باد تو را خواند که با او بروی ، تو بمان تا به یقین دیر شود بعد برو ، صبرکن عشق زمینگیر شود بعد برو ، یا دل از دیده ی تو سیر شود بعد برو ، تو اگر کوچ کنی بغض خدا می شکند ، تو بمان گریه به زنجیر شود بعد برو .
پيوندها
خرید اینترنتی عینک آفتابی ریبن">خرید اینترنتی عینک آفتابی ریبن
خرید اینترنتی عینک آفتابی ریبن">خرید اینترنتی عینک آفتابی ریبن
تبادل
لینک هوشمند
|
|||
|