Romans |
|||
چهار شنبه 19 مهر 1391برچسب:, :: 13:22 :: نويسنده : فریبا
پروانه به حال تو دل شمع بسوزد
گاه دلتنـــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها چهار شنبه 19 مهر 1391برچسب:, :: 13:16 :: نويسنده : فریبا
بـا سـَــر زَمــــین خــــوردَمــــــ ،
![]()
دیدی ای دل عاقبت زخمت زدند،گفته بودم مردم اینجا بدند
چهار شنبه 19 مهر 1391برچسب:, :: 13:1 :: نويسنده : فریبا
كار ما نيست شناسايي راز گل سرخ.... كار ما شايد اين است.... كه در افسون گل .... سرخ شناور باشيم.... دعوتم کن به یه بوسه گوشیه دنج یه رویا.من میخام با تو بمونم از الان تا ته رویا.من میخام باشم کنارت با همین رویا بمیرم.من میخام بمیرم اما دستاتو توی دستام بگیرم.واسه به تو رسیدن این همه شب رو دویدم.خسته از طلوع فردا شب به شب خوابتو دیدم
چهار شنبه 19 مهر 1391برچسب:, :: 12:32 :: نويسنده : فریبا
![]() غصه هایت که ریخت، تو هم همه را فراموش کن
دلت را بتکان
اشتباهایت وقتی افتاد روی زمین
![]() بگذار همانجا بماند
فقط از لا به لای اشتباه هایت، یک تجربه را بیرون بکش
قاب کن و بزن به دیوار دلت …
![]() دلت را محکم تر اگر بتکانی
تمام کینه هایت هم می ریزد
و تمام آن غم های بزرگ
و همه حسرت ها و آرزوهایت …
![]() باز هم محکم تر از قبل بتکان
تا این بار همه آن عشق های بچه گربه ای هم بیفتد!
![]() حالا آرام تر، آرام تر بتکان
تا خاطره هایت نیفتد
تلخ یا شیرین، چه تفاوت می کند؟
خاطره، خاطره است
باید باشد، باید بماند …
![]() کافی ست؟
نه، هنوز دلت خاک دارد
یک تکان دیگر بس است
تکاندی؟
دلت را ببین
چقدر تمیز شد… دلت سبک شد؟
![]() حالا این دل جای “او”ست
دعوتش کن
این دل مال “او”ست…
همه چیز ریخت از دلت، همه چیز افتاد و حالا
![]() و حالا تو ماندی و یک دل
یک دل و یک قاب تجربه
یک قاب تجربه و مشتی خاطره
مشتی خاطره و یک “او”…
چهار شنبه 19 مهر 1391برچسب:, :: 12:9 :: نويسنده : فریبا
در زندگی بارون نباش که فکر کنند با منت خودتو به شیشه می کوبی ابر باش تا منتظرت باشن که بباری ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() پيوندها ![]() ![]()
![]() |
|||
![]() |